غبار اینه ها
|
|
بعد از گذشت این همه لیل و نهارها تازه شدیم مثل همه بی قرارها
غفلت که همدم همه ی لحظه های ماست کوتاه کرده دست مرا از نگارها
میل گناه در دل ما موج می زند بیهوده نیست این همه دوری ز یارها
در این زمانه هیچ کسی فکر یار نیست! یعنی گرفته آینه ها را غبارها
در راه وصل او قدمی برنداشتیم جا مانده ایم گوشه ی تنگ حصارها
افعال خویش را همه توجیه می کنیم با کثرت مشاغل و با این شعارها ...
این چه بساطی است که ما در می آوریم بی حرمتی به او بُوَد این گونه کارها
دیدار یار لازمه اش پاکی است و بس تقوا مداری است نشان عیارها
خواهیم اگر که او نظری هم به ما کند باید شویم آینه ی مهزیارها
او را به حق پهلوی زهرا قسم دهیم شاید نجاتمان دهد از گیر و دارها
علی اکبر لطیفیان
|
|
پنج شنبه 91 تیر 29 |
نظر
|
|
|